سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چگونه در مسئولیت‏ها میراث ‏دار باشیم نه میراث‏ خوار؟!

ارسال شده توسط : پایگاه خبری ناب در روز : جمعه 93 تیر 20 ساعت 3:24 صبح
اگر فاصله طلوع تا غروب یک روز است و اگر فاصله زندگی تا مرگ یک عمر است. بگو ای مهربان فاصله طلوع تا طلوع چقدر؟

 

 

(به خویش و همه عزیزان یادآوری مینمایم)

اگر فاصله طلوع تا غروب یک روز است و اگر فاصله زندگی تا مرگ یک عمر است. بگو ای مهربان فاصله طلوع تا طلوع چقدر؟

آنها که در هنگام سختی و یا در فصل خوشی‏ها از هدفهایشان چشم می‏پوشند می‏توانند دروغ‏های خود را بشناسند و مقدار خلوص و صداقت خود را اندازه بگیرند. *

کسانی که در کنار شهداء، خدا را از خون رگ‏ها و نفس سینه‏ هایشان ضروری‏ تر احساس کرده و شمشیر برداشته و روزگاری اهل جهاد و مجاهدت بوده ‏اند، به همین خاطر از خون و جان خود گذشته بودند, چگونه می‏توانند با طلوع شکست در برهه‏ای و یا شکنجه و خون و حتی مرگ، از راه برگردند و دوباره به ابتذال زندگی و تلاوت تکرار گردن نهند و هدف های خود را فراموش کنند و پیمان های خود را بگسلند؟ آنها که تنگی دنیا و قدرت بال‏های خود را باور کرده‏اند مگر می‏توانند از خاک نکَنند و پرواز را تجربه نکُنند؟

ما هنگامیکه قدر و اندازه خود و عظمت استعدادهای خود را می‏یابیم و به ارزش خود پی می‏بریم، وجود عظیمی را احساس می‏کنیم که محدود و محکوم نیست و زیبا و مهربان است. بنابراین به معبودهای محکوم و محدود که از من می‏گیرند و به من نمی‏دهند دل نمی‏بندیم و به مرده‏ها و میرنده‏ها پای‏بند نمی‏شویم. حیات انسانی در زندگی و انتخاب ماست، کسی که حی قیوم و جمیل مهربان را خواسته، به او تسلیم شده حی است و زنده؛ حتی اگر پاره پاره باشد. چرا که انسان به شهادت استعدادهایش ادامه دارد و در ادامه با انتخاب‏هایش هماهنگ است.

 *  زمانیکه در اوج عزت و یا حضیض ذلت در دوره زندگی قرار می‏گیرند.

پس اینهائی که لباس خون پوشیده تمام شده نپندارید که اینها شروع کرده‏اند و از مرده و میرنده‏ها چشم پوشیدند. چون بت‏های انسان یا مثل ثروت و درهم و دینار مرده است و یا همچون طاغوت‏ها و لعبت‏ها، میرنده است.

انسان می‏تواند تجارت کند و کم‏های خویش را زیاد بنماید و چه مشتری بهتر از خدا که می‏تواند بدهد و حتی دیوار مرگ جلوگیر او نیست. ان ا... اشتری من المؤمنین. خدا خریدار است و اگر با او کنار نیاید و معامله نکند، با چه کسی می‏تواند تجارت کند که چنین بهره‏مند شود؟ فلیقاتل فی سبیل ا... الذین یشرون الحیوه الدنیا. باید زندگی محدودش را با زندگی عظیم‏تری که استعدادهایشان از آن حکایت دارند، معامله کند و تجارت نماید. این آیه مربوط به حیات انسان بود و امّا حب نفس او اینگونه تبدیل شده و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات ا... گروهی هستند که خودشان را در طلب خواسته‏ها و رضای خدا فروختند و به این تجارت روی آوردند تا وجود محدود و محکوم آنها به وسعتی برسد و دیوارها را بریزد.

عشق به دنیا، عشق به خویش به زندگی و حیاه از موانع بزرگ جهادها و درگیریهاست، و مانع سوم عشق، جلوه‏های دنیا و جاذبه‏های آن است که نباید آن را با عشق به حیات دنیا و زندگی دنیا، اشتباه کرد.

زندگی دنیا یعنی زندگی پایین‏تر در برابر زندگی دیگر و یوم‏الاخر است، اما جاذبه‏ها و جلوه‏های دنیا، همین لذت‏ها و ثروت‏هایی است که انسان را به خویش می‏خوانند و زندگی او را مصرف می‏نمایند. در آیه 38 سوره توبه به عشق حیات و زندگی اشاره دارد که تمام ایمان آورده‏ها را صدا می‏زند. چه شده هنگامیکه شما را به جهاد در راه خدا می‏خوانند به سمت زندگی دنیا و زمین سنگینی می‏کنید و زمین‏گیر می‏شوید؟ ارضیتم بالحیوه الدنیا و در آیه 24 همین سوره اشاره دارد: که پدران شما و فرزندان شما و برادران شما و همسران شما و قبیله شما و ثروت‏هائی  که آن را بدست آورده‏اید و تجارتی که از کسادی آن می‏ترسید و خانه‏هائی که آن را می‏پسندید اگر این بت‏ها و جلوه‏ها در نظر شما محبوب‏تر از خدا و کوشش در راه اوست پس درنگ کنید و قدم برندارید تا آنکه خدا امر خودش را تحقق بدهد و کارش را به انجام برساند. خدا فاسق‏ها را به جایی نمی‏رساند و هدایت نمی‏کند.

با توجه در این دو آیه می‏توان تفاوت دنیا و حیات دنیا را شناخت و با این توضیح می‏توان برای درمان این مانع کار کرده و برای آزادی از جلوه‏های دنیا و رسیدن به زهد، از شناخت‏های گوناگونی بهره‏مند شد.

شناخت عظمت انسان، وسعت هستی، عظمت ا... و دستیابی به این عشق بزرگ‏تر،درد و رنج و تحول دنیا، مرگ و زندگی دیگر.

شناخت حقارت دنیا و تجارت با آن اینها وسائلی است که انسان را از دنیا آزاد و در آن زاهد می‏سازد. تا آنجا که از آمدن آن مغرور و از رفتن آن رنجور و مأیوس نمی‏شود که در این آیه بیان شده لکیلا تا سوا علی ما فاتکم و لاتفر حوا بما اتیکم. زهد در این نیست که دنیا از دست تو بیرون برود در حالیکه ریشه‏هایش در قلب تو جا گرفته است. چه بسا کسی دستهایش خالی و سینه‏اش سرشار از محبت دنیا باشد. و نیز کسی دستهایش مشغول و سرشار ولی دلش فارغ از محبت، و در انتظار دستور مصرف و در جستجوی مورد مناسب باشد. زهد در این حقیقت خلاصه می‏شود که آمد و رفت دنیا دل تو را نلرزاند و در تو موجی ایجاد نکند. چون تو فهمیده‏ای که دنیا رقمی نیست که جمع و تفریقش تو را زیاد و کم بنماید. و دنیا در مرتبه تو نیست که در تو اثر بگذارد.

کسی که ارزش خود را باور کرد دیگر فریب دنیا را نمی‏خورد. خود ما که تا دیروز بخاطر توپ‏ها و عروسک‏ها پوست یکدیگر را می‏کندیم امروز که ارزش بیشتر خود را باور کرده‏ایم به دیروزمان می‏خندیم و اگر فرزندمان عروسکهایش را بخواهد نمایش بدهد و ما را مشغول کند با سختی تحمل می‏کنیم و سرسری می‏گذریم.

ما بچّه‏های دنیا، مادام که همین اندازه می‏دانیم و وسعت هستی و قلمرو حرکت خودمان را تخمین نزده‏ایم، در اینجا مغرور می‏شویم. امّا همین که وسعت‏های بی‏حساب و عوالم گسترده را شناختیم بر حقارت خویش شرمنده می‏شویم و سر به زیر می‏مانیم.

ولی برای آنان که فرزند راه هستند و به دنبال دوست، و در فکر مقصد، دردها و رنج‏ها و تحول‏ها، خود علامت بیداری است و عامل حرکت و باعث قرب، برای آنها رنج‏ها نعمت است که بر آن شاکر هستند. نه رنجی که از آن جزع داشته باشند و عقده بگیرند و در نهایت بر آن صبر کنند که با این دید شکر در دل تو خیمه می‏زند.

ما بگونه‏ای زندگی کرده‏ایم که مرگ خط زندگی ما را قطع می‏کند و آرزوها و بت‏ها و کارهای ما را درهم می‏ریزد؛ در حالیکه مرگ ادامه زندگی است و کسی که این طور زندگی کرده از مرگ نمی‏ترسد و با مرگ انس می‏گیرد و با این شناخت از مرگ و با این تلقی از معاد نه علم به معاد که عشق به معاد در دل جای می‏گیرد و قرار تو را می‏ستاند و آرامت را می‏برد.

 به موسی(ع) خطاب می‏شود که می‏دانی چرا من تو را انتخاب کردم و تو کلیم من شدی؟ چون چهره‏ای و دلی خاشع و شکسته‏تر از تو ندیدم. آنجا که دل‏ها و چهره‏ها را زیر و رو کردم تو را انتخاب نمودم.

در این روایت سر این مقام را برای موسی توضیح می‏دهند که آنچه تو را به این مقام رساند این ذلت باطنی و انکسار قلبی توست، با این انکسار و ذلت در کنار کلام حق، تو به غرور نمی‏رسی و سرکشی نمی‏کنی که در دعای مکارم آمده تو در ظاهر به من عزتی و عظمتی مبخش مگر آنکه به من ذلتی باطنی در ترد خودم ایجاد کنی که به اندازه آن عزت باشد و تعادل مرا تأمین نماید.

آنجا که حساب ما صفر شد و فهمیدیم که هیچ نداریم آن وقت بر ما می‏ریزند و حساب ما را سرشار می‏کنند و ما اینگونه با خضوع و انکسار صعود می‏کنیم. در حقیقت روح طاعت همین انکسار و ذلت است. آنجا که با اطاعت مغرور بشوی محرومت می‏کنند و آنجا که در گناه، دل شکسته و شرمنده‏شوی و ذلیل و منکسر سر در گریبان کنی به تو می‏بخشند و پاداش برایت می‏گذارند. گناهی که تو را دل زده و خسته کند، بهتر از اطاعتی است که خوشحال و مغرور نماید.

آنها که تدبر و تفکری دارند و خود حرکتی دارند آیه‏ها بر آنها نورها می‏پاشد و اینها از آیه‏ها برداشت‏های بزرگتری خواهند داشت. کسانی که با تفکر به علم و شناختی رسیده‏اند قرآن برای آنها گسترش بیشتری دارد. که کتاب فصلت آیاته عربیا لقوم یعلمون-فصلت آیه 2

با این تفکر و تدبر در قرآن بود که آیه‏های کوتاه درس‏های بلندی از روش تربیتی و راه سازندگی و حتی اصلاح جامعه را به ما نشان می‏دهند. و حتی افراد که می‏شد با آنها کار کرد و با آنها را ساخت معرفی و تصویر می‏شدند، اینکه  چگونه می‏توان، این شخصیت‏های بیدار را جمع‏آوری کرد و تبدیل به قدرت حزب ا... به بنیان مرصوص کرد.

قرآن نشان می‏دهد که چگونه شخصیت‏های را بیدار و با چه رشته‏ای شخصیت‏های پراکنده را جمع کنیم و با چه ریسمانی آنها را ببندیم که باز نشوند؛ و نشان می‏دهد که این رشته قومیت و آب و خاک و هدف‏های کوتاه راکد نمی‏تواند باشد، بلکه فقط رشته خدا می‏تواند این پراکنده را جمع کند. حبل ا.. می‏تواند آنها را ببندد و حبل اله با آیه دیگر توضیح می‏یابد که از دو قسمت عشق به حق و کفر به طاغوت بافته شده است. (و مَن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی و للانفصام لها) واین رشته، رشته ایست که هیچ کس نمی‏تواند آن را باز و چوب‏ها را پراکنده کند. این رشته یا هست و یا نیست. هنگامیکه باشد نمی‏توان بازش کرد(للانفصام لها) و هنگامیکه نیست. نمی‏توان کاری کرد.(سوره انفال آیه 62 توجه شود.)

با این تدبرها و تفکرهاست که روح قرآن و روح داستان‏ها به دست می‏آید و انسان می‏یابد که نیروی عشق به حق چه نیروی بزرگی است که هم جلوی غریزه می‏ایستد در (یوسف) و هم مقابل عشق فرزند در(ابراهیم) و هم روبروی عشق به آب و خاک و ثروت مال و عشق به نفس می‏ایستد؛ باز هم در ابراهیم و در سحر جادوگران و در مومن آل فرعون، اصحاب کهف و در تمام انبیاء و پیامبرانی که در تاریخ در برابر طاغوت‏ها ایستادند و سنت‏ها را شکستند و بارهای سنگینی را متحمل شدند و زنجیرهای گران را باز کردند.(توجه شود به اعراف 7)

همین عشق به حق به اضافه آزادی از غیر حق(زهد) توحید عمیق و نیرومندی می‏سازد که شرک‏ها را می‏شکند و سیصد نفر آواره با چند شمشیر و چند اسب در برابر گردهای عرب و بزرگان قریش می‏ایستد و آنها را می‏شکند اما با ده هزار نفر از جلوی 4 هزار عرب آماده در جنگ هوازن می‏گریزند چرا؟ چون در این روز عجب‏ها و خودخواهی‏ها جلو آمده بودند و توحید رفته بود. سوره توبه 24.

با این تدبرهاست که انسان از آیه‏ها سطحی نمیگذرد بلکه به عمق و ژرفای آیه‏ها روی می‏آورد و نتیجه‏ها بدست می‏آورد و این است که آیه‏ها از ما هم ابراهیمی می‏سازد و مؤمن آل فرعون و جادوگران سرکشی. از حرکت عصای موسی به قدرت عظیم خدای او پی می‏بریم و با مقایسه این عظمت و عزت و با عزت فرعون از او می‏گریزیم و نه اینکه بگریزیم بلکه رویارویش می‏ایستیم و به مبارزه با او کمر می‏بندیم.

تا در این دنیا هستی باید با رنج و کدح حرکت کنی و با صبر و صلابت و استقامت را بیفتی و با حلم و دقت و شهود کارها را دنبال نمایی و یک لحظه آرام نگیری که آرامش تو، مرگ تو و عروسی دشمن توست. علی (ع) این مرد راه، این بیدار پا در رکاب این حلیم صبور می‏فرماید: روزهای انگشت شمار کمی صبر کردند و آرامش و راحتی طولانی و بلندی را به دست آوردند.

سالک مبارز راه خدا، در این دنیا آسودگی ندارد، چون او و راحتی او با شهادت و یا مرگ او از راه می‏رسد که باز علی(ع) این خون خدا در میان محراب خون و در هنگام نماز عشق، فریاد زد که به خداوند کعبه رستگار شدم.

نباشیم از آنهایی که دستهای پر دیگران آنها را از رسول و قائدشان دلگیر کرده باشد و شترهای بی‏حساب به خاطر تألیف قلب تازه مسلمان‏ها، باعث کفر انصار گشته باشد. پس از فتح مکه که رسول بیشتر از ابر بارید و بخشید وسوسه‏ها میان انصار، راه افتاد که رسول(ص) خویشانش را دید و از شما دست کشید. زمزمه‏ها بالا رفت و به رسول(ص) رسید. این حرف را رسول(ص) از زبان سعد شنید. از او پرسید چه کسی می‏گوید؟ سعد جواب داد قوم من. رسول(ص) پرسید آیا تو بر حرف قوم خودت هستی؟ و او جواب داد آری. رسول(ص) از آنها خواست که شب را در جایی جمع شوند و جز انصار کسی در میان آنها نباشد. آنگاه در میانشان آمد از آنها گفت و از گذشته‏های رنجشان و درگیری‏های کورشان، و کفرهای تاریکشان و از نعمت وحی، وحدت اسلامی، نور ایمان... سپس گفت شما هم می‏توانید بگویید که تو آواره بودی پناهت دادیم، تنها بودی همراهت شدیم. در غربت تو امین تو بودیم و در ذلت تو به دنبال غربت تو ماندیم و گفت تا آنجا که گری? انصار برخواست و نالیدند. بیشتر از ابرها باریدند و از رسول(ص) عذر خواستند. رسول(ص) به گلایه گفت از اینکه من به اینها بخشیدم متزلزل نشوید. آیا نمی‏خواهید اینها را با شترها و ثروت‏ها بگذارم و خودم در میان شما باشم؟؟ و این حرف تمام مجلس بود و خشنودی انصار. ولی حضرت امام باقر(ع) می‏فرماید از آن روز نور انصار رفت. خدا نور آنها را برد. چون هنگامی که چشم‏ها به بارهای شتر و گوش‏ها به وسوسه‏ها سپرده شد ناچار دلها تاریک می‏شوند و نورها می‏روند.

نباشیم از آنها که پس از آن همه رنج و دودی که بر چشم گرفتیم در لحظه‏های امتحان نور دلمان را هم بدهیم و در مسابق? چپاول بشکنیم و برای گرفتن بارهای شتر و امکانات بیشتر و مواضع بالاتر برنامه‏ریزی کنیم و چشم دشمن را روشن نماییم و کمر دوست را بشکنیم و آنگاه در زیر بارش هجوم دشمن منتظر به هنگام مسابقه ثروت در خون خود فرو برویم و عبرتی برای دیگران در تاریخ باشیم.

راستی که نفس آخر را باید درست کشید و جرع? آخر را باید مستانه نوشید و دامن کشان رفت و از خاشاک دنیا چیزی به خود نگرفت و از بازیچه های آن بار خود را سنگین نکرد.

خیلی سخت است که یک عمر تجارت کنی و آخر سر تمامش را بسوزانی؛ یک عمر بسازی و با دست خود ویرانه‏اش سازی.

درود بر آن که الله سرپرست، رسول(ص) چراغ و علی(ع) جلودار‏شان باشد و درود بر آنان که این راه را با سر رفته اند.

والعاقبه للمتقین

گردآوری: عبدالکریم پورکیان، محقق و نویسنده





بازدید امروز: 335 ، بازدید دیروز: 5 ، کل بازدیدها: 260526
پشتیبانی و بروز رسانی : "گروه ناب"